English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (6741 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
impersonate U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonating U خودرابجای دیگری جا زدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode U کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
countersignature U امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
another U دیگری
third U به دیگری
thirds U به دیگری
t' other U دیگری
tother U دیگری
other U متفاوت دیگری
others U متفاوت دیگری
onother's money U پول دیگری
common of pasturage U حق چرادرزمین دیگری
consecutively U یکی پس از دیگری
We have no other way (alternative). U را ه دیگری نداریم
in turn <idiom> U یکی پس از دیگری
at another time U در زمان دیگری
follow suit <idiom> U از دیگری تقلیدکردن
heteronomous U پیروقانون دیگری
at second hand U از قول دیگری
ratios U نسبت یک عدد به دیگری
personifies U رل دیگری بازی کردن
metonymy U ذکرکلمهای بمنظور دیگری
personified U رل دیگری بازی کردن
personify U رل دیگری بازی کردن
another kettle of fish <idiom> U کاملا متفاوت از دیگری
personifying U رل دیگری بازی کردن
converting U تغییر چیزی به دیگری
converts U تغییر چیزی به دیگری
release U اعراض از حق به نفع دیگری
released U اعراض از حق به نفع دیگری
another U کسی [چیز] دیگری
one country or another U این یا یک کشور دیگری
transplanting U درجای دیگری نشاندن
transplants U درجای دیگری نشاندن
transplanted U درجای دیگری نشاندن
transports U انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting U انتقال از یک مسیر به دیگری
sequentially U یکی پس از دیگری به ترتیب
transported U انتقال از یک مسیر به دیگری
transport U انتقال از یک مسیر به دیگری
serially U یکی پس از دیگری یا در سری
shuffle off U بدوش دیگری گذاردن
convert U تغییر چیزی به دیگری
one after a U یکی درپی دیگری
converted U تغییر چیزی به دیگری
releases U اعراض از حق به نفع دیگری
eye baby U دیگری که به او نگاه میکند
let a praise thee U بگذارد دیگری تورابستاید
i had no a U چاره دیگری نداشتم
to feel for another U برای دیگری متاثرشدن
detinue U ضبط مال دیگری
ratio U نسبت یک عدد به دیگری
pestiferous U فاسدکننده اخلاق دیگری
subtraction U کم کردن یک عدد از دیگری
highbinder U جاسوس یا مراقب دیگری
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> U دنبال روی دیگری
alternately U تغییر از یکی به دیگری
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
heteronomy U پیروی از قانون دیگری
predecease U قبل از دیگری مردن
copycat <idiom> U تقلید از شخص دیگری
assumpsit U تقبل دیون دیگری
i had no a U شق دیگری نبودکه اختیارکنم
it is of a different kind U قسم دیگری است
predecease U مرگ قبل از دیگری
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
through the grapevine <idiom> U از اشخاص دیگری پرسیدن
take the words out of someone's mouth <idiom> U حرف دیگری راقاپیدن
transplant U درجای دیگری نشاندن
delaying U یچ بسته به دیگری عبور میکند
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
put words in one's mouth <idiom> U چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
delays U یچ بسته به دیگری عبور میکند
outdistancing U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
impersonation U نقش دیگری رابازی کردن
delay U یچ بسته به دیگری عبور میکند
are these a more apples U هیچ سیب دیگری هست
pur autre vie U برای مدت عمر دیگری
transmutation U تبدیل عنصری بعنصر دیگری
throw down the gauntlet <idiom> U به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
augmenter U مقداری که به دیگری اضافه میشود
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
interrupts U حرف دیگری را قطع کردن
common of piscary U حق ماهی گیری درابهای دیگری
personator U کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
interrupting U حرف دیگری را قطع کردن
rephrased U به طرز دیگری بیان کردن
new person <idiom> U شخص دیگری شدن ،بهترشدن
matches U تنظیم ثبات معادل با دیگری
interrupt U حرف دیگری را قطع کردن
match U تنظیم ثبات معادل با دیگری
girlfriend U زنی که دوست زن دیگری است
relocation U انتقال به محل دیگری ازحافظه
girlfriends U زنی که دوست زن دیگری است
outdistance U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
rephrasing U به طرز دیگری بیان کردن
rephrases U به طرز دیگری بیان کردن
vicarious authority U اختیار از طرف دیگری نمایندگی
drag in <idiom> U پا فشاری روی موضوع دیگری
rights of way U حق عبور از روی ملک دیگری
reword U باواژههای دیگری بیان کردن
right of way U حق عبور از روی ملک دیگری
outdistances U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistanced U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
vicariousness U خود را به جای دیگری گذاشتن
rephrase U به طرز دیگری بیان کردن
to be moved to another school U به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
staged U اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
relative U آنچه با دیگری مقایسه شود
he took a different view U نظریه دیگری اتخاذ کرد
globally U را با دیگری در متن عوض میکند
overlap U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlapped U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
to shift a burden U کاری رابدوش دیگری گذاشتن
to t. U بحقوق دیگری تجاوز کردن
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
transfusable U قابل تزریق در جسم دیگری
ghostwrite U بنام شخص دیگری نوشتن
transfusible U قابل تزریق در جسم دیگری
rehousing U به جای دیگری اسکان دادن
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
personifier U مجسم کننده شخصیت دیگری
vest U واگذاری حقی یامالی به دیگری
vests U واگذاری حقی یامالی به دیگری
proxy U بنمایندگی دیگری رای دادن
i have no other place to go U جای دیگری ندارم که بروم
indirect objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objected U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
hold at disposal U در اختیار دیگری نگهداری کردن
objecting U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
overlaps U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
foist U چیزی را بجای دیگری جا زدن
sublease U به مستاجر دیگری اجاره دادن
to connect with a flight U به پرواز [دیگری] وصل شدن
transubstantiate U بجسم دیگری تبدیل کردن
suffragan U تابع منطقه یاقسمت دیگری
passing off U به اسم دیگری معامله کردن
transmission U ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
transmissions U ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
unless you are otherwise engaged U اگر کار دیگری نداری
unless otherwise agreed U اگر توافق دیگری نباشد
be a carbon copy <idiom> U دقیقا مثل دیگری بودن
global U را با دیگری در متن عوض میکند
to transubstantiate U به جسم دیگری تبدیل کردن
inherits U وارث شدن از دیگری گرفتن
multiplicand U عددی که در دیگری ضرب شود
inherit U وارث شدن از دیگری گرفتن
inheriting U وارث شدن از دیگری گرفتن
multiplying U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
This is a different thing altogether. U این کاملا" چیز دیگری است
self adjustment U انطباق خود بامحیط یا چیز دیگری
Nothing more occurs to me . U چیز دیگری بنظرم نمی رسد
multiplies U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
conditional U فرآیندی که بستگی به نتیجه دیگری دارد
multiply U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
to turn round U برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
alternates U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
topwork U پیوند از جنس دیگری بدرخت زدن
migration U انتقال کاربران از یک سخت افزار به دیگری
transplantable U قابل برداشتن وکاشتن درمحل دیگری
to rap on the table U دست یا چیز دیگری روی زمین
to play off U از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
comparison U یکی از این دو از دیگری سریع تر است
loan word U واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
comparisons U یکی از این دو از دیگری سریع تر است
multiplied U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
synchronous U آنچه همان با دیگری اجرا شود.
vicarious work U کاری که کسی به جای دیگری بکند
alternate U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternated U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
transshipment U انتقال به کشتی یا وسیله نقلیه دیگری
modulus U باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
successive U آنچه یکی پس از دیگری فاهر میشود
Do you have any more luggage? U آیا چمدان یا بار دیگری دارید؟
compurgator U یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
convert U معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
That's quite another matter. U این که کاملا موضوع دیگری است.
to have a different view of [ opinion about] something U در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
That's another story. U این داستان [قضیه] دیگری است.
eep U گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
ecesis U قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
dutch uncle U کسی که به سختی دیگری راملامت کند
drift bolt U میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
to exchange something [for something] U معاوضه کردن [چیزی را با چیز دیگری]
to exchange something [for something] U مبادله کردن [چیزی را با چیز دیگری]
deforciant U کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
converted U معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
farm out <idiom> U شخص دیگری برای انجام کار
something else again <idiom> بحث دیگری دارد، چیز دیگریست.
killjoy U کسی که عیش دیگری را منقص میکند
killjoys U کسی که عیش دیگری را منقص میکند
leave (someone) holding the bag <idiom> U تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
voyager U مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
Recent search history Forum search
1i wish to wish the wish the wish you wish to wish the wish
1we drove to visit my parents in Ipswich.
1In dubio mitius
0نحوه کار با نرم افزار waze
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com